فرهنگ امروز/ زهرا رستگار: ابراهیم توفیق بزرگترین دغدغهای که در این نشست دارد، مورد خطاب قرار دادن خود مخاطب است، نه سیاست و نه چیز دیگری؛ وی معتقد است که برای حل مسائل اجتماعی باید سیاست اجتماعی داشته باشیم و همچنین از پوزیتیویستهای واقعی برای مشاهده مسائل در اجتماع ایران استفاده کنیم تا آمار و ارقام دقیقی به دست آید و بتوانیم مشکلات را برطرف کنیم. ابراهیم توفیق نگاه منفی به وضعیت موجود در اجتماع دارد و راه حل این مشکل را در کار تجربی و میدانی میداند، او همچنین معتقد است که آمار و ارقام دقیق قطعا فضای اجتماعی را بهبود میبخشد. وی معتقد است اگر اندیشمندان غربی نظریهای ارائه میکنند سپس به حل مسائل جامعه خود با آن نظریه میپردازند، آن نظریه فقط خاص جامعه، اجتماع و منطقه آن نظریهپرداز یا جامعهشناس است، ما باید در ایران جامعهشناسی داشته باشیم که وضعیت جامعه خود را با توجه به مسائل و بافتهای فرهنگی و تاریخی که وجود دارد بررسی کند. اگر چنین نباشد، و تنها از نظریات اندیشمندان غربی در جامعه ایران استفاده کنیم با وضعیتی به نام آشوب یا آنومی روبرو میشویم که همان وضعیت نابههنجار در چنین جامعه گذاری است. چرا که آن نظریه در شرایط خاصی برای وضعیت مشخصی در آن جامعه مطرح شده است، و قطعا نمیتواند مشکلات جامعه در حال گذار ایران را حل کند.
******
ابراهیم توفیق مدرس ارتباطات و استاد جامعهشناسی، در ابتدای سخنرانی خود در نشست گفتمان گذر و آسیبشناسی در ایران که در دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شده بود، گفت: در تیتر تغییری میدهم که در کل محتوای بحث تغییری ایجاد نمیکند، اما در ورود به بحث تغییر ایجاد میکند، به نام «گفتمان جامعهی گذار و مسئلهی اجتماعی»، به این دلیل تغییر دادم چون بحثهایی در رابطه با ضرورت سیاست اجتماعی و عدالت اجتماعی و بازار و مباحثی از این جنس، پس از انتخابات ریاستجمهوری، مدتی در جریان است. مقالههایی در رابطه با موضوع جدال با فوندومنتالیستهای بازار خواندم، با طرح چنین مسائلی موافق هستم. چون ما در ایران با فوندومنتالیستهایی سروکار داریم که خودشان مبانی تئوریی که دارند را خیلی خوب نمیشناسند. در بخش زیادی به آن تئوری پرداختند که از نظر من خیلی خوب است، اما مهم هم نیست.
مسئلهی معرفتی
توفیق ضمن اشاره به مقالهیهای موجود درباره فوندومنتالیستهای بازار اذعان داشت: نوعی بیسوادی در طرح مسئله این مقالات وجود دارد، اما بیسوادی به خودی خود مشکل نیست و میتوان برطرفش کرد. مشکل اصلی، مسئلهی معرفتی است. امری که باید برطرف کرد، موضعگیری است. شما تصمیم گرفتید که موضع داشته باشید؛ نکتهای که وجود دارد، گذشته از بحث باسوادی و بیسوادی، گذشتن از ضرورت کاری که انجام میدهند. موافقم که این ضرورت وجود دارد که فوندومنتالیستهای بازار هستند، اما مهمتر از آن خود فوندومنتالیست بازار است نه تئوریپردازها. جای بحث این موضوع خالی است. میخواهم به این بپردازم که چرا ما نمیخواهیم به آن موضوع بپردازیم. این مسئلهی من است و این نقدی است که به این گونه مقالهها دارم. مخاطب این طرح مسئله، سیاست است، اما میخواهم در خود این مخاطب قرار دادن تأمل کنم.
وی تصریح کرد: موضوع مورد تأمل این میتواند باشد، وقتی من مخاطب را در این موقعیت قرار میدهم؛ یعنی یک پیشفرضی برای مخاطب خود قرار دادم، پیشفرض چیست؟ پیشفرض این است که ما یک نظام سیاسی داریم که گوش شنوایی برای یک بخشی از این کار دارد، بخشی که فوندومنتالیست بازار هستند یا قائل به این هستند که هیچ اتفاقی در جامعه نمیافتد مگر اینکه همه چیز را به بازار منتهی کنیم یا مسئلهی حوزهی سلامت تا مسائل دیگر را به بازار وارد کنیم. اگر همهی این مسائل به بازار واگذار شود گشایشهایی صورت میگیرد. سیاستی داریم، تصوری که میشود همه چیز را به بازار واگذار کرد را مورد نقد قرار میدهد. سیاست را باید با مخاطب مورد مطالعه قرار دهیم تا توجهی عالمانه به این بخش داشته باشیم؛ یعنی گوش شنوایی برای این بخش باشیم، میخواهم بگویم، پیشفرض بنیادی دچار مشکل است.
پیشفرض را بیشتر باز میکنم، پیش فرض بر این است که ما گوش شنوایی برای سیاستمداران بازار هستیم و هم دانشی داریم که نشان میدهد نوعی مطالعات پژوهشی انجام میدهند؛ به طور مثال اگر این بخش را به بازار واگذار کنیم، گشایشهایی صورت میگیرد و اشتغال به وجود میآید. در نقطهی مقابل، نظام آکادمیک و تولید اجتماعی را داریم که متقابلاً نشان میدهد که واگذاری بخشهایی که قبلاً زیر نظر دولت بوده است یا مالکیت دولتی بوده، با واگذاری آنها در بازار فاجعهای در حوزهی سلامت و حوزههای مختلف تولید به وجود آمده است. بحث من بر سر نظام علم و دانش است، این پیشفرض است.
ابراهیم توفیق ادامه داد: وقتی از سیاست اجتماعی حرف میزنیم، قطعاً معتقدم که باید در مورد سیاست اجتماعی حرف بزنیم و من قطعاً موافق این هستم که ما نیاز به یک سیاست اجتماعی داریم، احتیاج به گفتمان سیاسی داریم. از منظر عدالت اجتماعی نباید اجازه بدهیم افراد وسیعی از جامعه امکان ادغام و انسجام اجتماعیشان وجود نداشته باشد. نباید در وضعیتهایی قرار بگیرند که دست به هر جنایتی بزنند و یا به هر علتی خودشان را نابود کنند یا محیط اجتماعی را دچار مشکل کنند، حداقل یک برآوری از منظر اجتماعی مدنظر است.
لزوم سیاست اجتماعی برای جلوگیری از بروز فاجعه
استاد جامعهشناسی ضمن اشاره به لزوم سیاست اجتماعی ادامه داد: سیاست اجتماعی مترادف است با داشتن گفتمان یا گفتمانها یا رویکردهایی نسبت به مسئلهی توسعه. توسعه هم معنایی ندارد جز آنکه یک مهندسی اجتماعی صورت بگیرد، مهندسی اجتماعی مبتنی بر عدالت اجتماعی باشد، توسعه معنای دیگری ندارد. من چگونه در یک وضعیت اجتماعی برنامهریزیشده و حسابشده دست ببرم تا جلوی یک سری تحولاتی را بگیرم که به فاجعه منجر میشوند، به بیسوادی، به بیماری، تورم، فقر و بسیاری از مسائل دیگر منجر میشود. چگونه فرایندهایی را تقویت کنم که نتیجهی عکس فاجعه را در پی داشته باشد؟ این معنای دقیق سیاستی است که به توسعه میانجامد. به یک معنا شرایط سیاسی و اجتماعی گفتمان دانشمحور توسعه توسط افرادی که مدیر نیستند؛ مطرح میشود که منجر به برنامهریزیهای خاص و توسعه میشود. بهتر بود به جای اینکه فقط سیاست را مورد خطاب قرار دهیم، کمی خودمان را مخاطب قرار میدادیم که آیا ما دست به تولید چنان دانش اجتماعی میزنیم که بتواند از آن گفتمان توسعه یا سیاست اجتماعی استخراج شود؟ اگر نقدی را وارد میکردیم آن وقت با منتقدان زیادی نیز روبهرو میشدیم. با این مسئله روبهرو هستیم که نقد جدی برای آنکه فاجعه را در مطالعات اجتماعی نشان دهد، نداریم.
ابراهیم توفیق در ادامهی سخنان خود بیان کرد: متوجه خواهیم شد که دانشی نسبت به چیزی که در این بحثها وجود دارد، نداریم. مسئله این است که گزارههایمان، گزارههای تجربی نیستند، گزارههایی معطوف، شاهد و ناظر به آن چیزی که در حال اتفاق افتادن است، نیستند. برای اینکه بدانیم چگونه باید باشند، باید آمار و ارقام جدید داشته باشید، بدانید فلان مصوبهی مجلس تصویب میشود به اجرا در میآید. غرامت این اجرا جابهجاییهایی است که پرداخت میشود. علم آنها باید تجربی و معطوف به واقعیت باشد نه صرفاً راجع به گزارههای نظری. موضوع اینگونه حل نمیشود، موضوع علم اجتماعی و علم جامعهشناسی این نیست که بگویم این طرح برای پارسال است. من مجبورم داخل پرانتز بحث دیگری را مطرح کنم. شاهد این بحث هستم که یک عده، عدهی دیگری را متهم به پوزیتیویسم میکنند و پوزیتیویستها هم دیگران را نگاتیویسم و یا پوزیتیویسم چپ میگویند. در علوم اجتماعی یک عده پوزیتیویست هستند و یک عده نظریاند. من فکر میکنم که به هم هدیه میدهند.
علوم اجتماعی و واقعیت
ابراهیم توفیق اشاره کرد: آدرنو میخوانیم، اما نمیدانیم در دانشگاه فرانکفورت، چه سازمان گستردهای وجود دارد که از منظر آدرنویی و پارسونزی وضعیت صنعت و تحولات صنعتی در جامعهی آلمان چگونه اتفاق میافتد، معنی هر طرحی بررسی میشود. معنای فقر و حاشیهنشینی چیست؟ شاگردهای آدرنو فرایندهایی را با آمار و ارقام بررسی میکنند، محتوایی را بررسی میکنند و نشان میدهند؛ مثلاً نئولیبرالیسم موجود در جامعهی آلمان منجر به سازوکار اجتماعی، سیاسی و فرهنگی میشود. کار مشخص و علمی و جامعهشناسی در مورد آن انجام میدهند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. در ایران پوزیتیویستها میگویند کاری نیست ما انجام بدهیم، هیچگونه سند آمار و ارقامی که بتوانیم تقابلی به وجود بیاوریم که انتقادیها در کشور پدیدهی خاصی را به گونهای خاص قرائت میکنند، نداریم. شما با انبوهی از دانش اجتماعی ناظر به واقعیت و معطوف به واقعیت روبهرو باشید و نشان بدهید که با گرایش مختلف نظری، پدیده را چگونه ارزیابی میکنید، پدیده را ارزیابی کردن یعنی چه؟ یعنی جامعهشناسی چیزی جز این نیست. علوم اجتماعی یعنی علومی که معطوف به تبدیل کردن به واقعیت است؛ یعنی چیزی که در لحظه حال اتفاق میافتد. باقی امتیازهای ما به یکدیگر است.
دانشگاههایی که را داریم، تمام ادعایشان این است که بسیار منسجم و دقیق است و دانشجوهایی تربیت میکند که میتوانند تحقیقات تجربی فوقالعادهای انجام دهند. آنها شوخی میکنند. با یک نمونه به من نشان دهید که در این محافل یک جامعهشناس پوزیتیویستی داریم که راجع به وضعیت روستایی ایران کار انجام داده است. شوخی محض است و فقط تبلیغ این است که پستمدرنیستها و آدرنوییها بد هستند و...
جامعهگذار
مدرس ارتباطات چنین ادامه داد: تئوری را هرکسی میتواند به دانش معینی که رسید، خود بخواند. چیزی که باید سر کلاس آقای ایکس اتفاق بیفتد این است که وقتی میخواهم نظریهی پارسونز را به کار ببرم، باید بدانم چه میانجیهایی لازم است که به این وضعیت ترجمه شود و برای من امکان این باشد که تجربهای را انجام دهم. اصلاً بحث کیفی و کمی نیست، باید در فیلد معینی دست به تحقیقی بزنم که توضیح و توجیهی برای وضعیت حال آن فیلد است، این چیزی است که نه در حوزهی انتقادیها نه در حوزههای دیگر اتفاق نمیافتد. در نتیجه جامعه شناسی پیدا میکنیم که عالِم خیلی خوبی نیست، علم او معطوف و ناظر به وضعیت حال نیست، چرا نیست؟ این نسبتی با این دارد که چیزی بهعنوان نابغهی دوران گذار خلق کردیم. جامعهی دوران گذار چیزی نیست و افراد خیلی زیادی در آنجا هستند و از هرکسی بپرسید گفتمان جامعهی گذار، هر فردی در آن قرار میگیرد. در وضعیتی قرار داریم که نه این است نه آن و چیزهایی در اینجا قرار دارد که دیگر نیست. در نتیجه در یک وضعیتی هستیم که معلوم نیست، چیست و به آن وضعیت دوران جامعهی گذار میگویند.
وضعیت آشوب یا آنومی
ما میتوانیم صورتبندی خوبی داشته باشیم، نیروهایی هستند که حتی از میشل فوکو نظریهپردازی جامعهی گذار بیرون میآورند. آنچه که با آن روبهرو هستیم، وضعیت آنومیک است. دورکیم وضعیتی را آنومیک معرفی میکند که همبستگی مکانیکی تعریف میشود و جامعهی ارگانیکی هم هنوز وضعیت خود را پیدا نکرده است. این وسط شما با یک وضعیت آنومیک و نابههنجار روبهرو میشوید، نه هنجار سنت وجود دارد نه هنجار مدرنیته. شما در یک وضعیتی قرار میگیرید که نابههنجار است، وضعیت نابههنجار یعنی چی؟ یعنی وضعیت نامنظم؛ یعنی پدیدهها در ارتباط تکرارشونده با هم قرار ندارند، این ناهنجاری کاملاً در جامعهی ما وجود دارد. نظم در جایی اتفاق میافتد که نوعی تکرارشوندگی وجود داشته باشد. معمولاً اموری که تکرار میشوند؛ یعنی از حالت تصادف خارج میشوند، حالتی پیدا میکنند که روزمره، سالبهسال، گاهبهگاه در وضعیت تکرارشوندگی است و چیزی که تکرار نمیشود، بیان و گفتاری و زبانی برای خود دارد، در ذهن ما آنچنان مینمایاند که گویا تاریخ همیشه داشته است. وقتی میگوییم آنومی، وقتی میگوییم وضعیت گذار یعنی نظم و تکرارشوندگی در آن وجود ندارد و ما همهی جامعه در یک وضعیت آشوب قرار داریم. جامعهشناسان و همهی آنومیستها قائل به این هستند که وضعیت را بنویسند و یا برای ذهن محدود ما قابل توصیفش کنند. چیزی که در بیرون وجود دارد برای ما و عقلانیت ما قابل دسترس نیست، در نتیجه میگوید اوست که غیرعقلانی است. عقلانیتی که برای خیلی از مسائل است، ناشی از محدودیت ذهنی ماست؛ یعنی میگوید این آنومی در درون تو وجود داشته باشد.
گفتمان جامعهی گذار، گفتمان غالب در نظام اجتماعی
ابراهیم توفیق ضمن اشاره به آنکه منظورمان از آشوب، غیرعقلانی و دسترسناپذیر بودن امری غیرقابل توضیح است، ادامه داد: گفتمان جامعهی گذار به نظر من گفتوگوی غالب بر تمام نظام اجتماعی است. هیچچیزی غیرقابل توضیحتر از لحظهی حال نیست.. کل نظام علوم انسانی و علوم اجتماعی ما تنها برای ورود به این علوم و مسایل کفایت میکند؛ مثلاً شما چند واحد میخوانید و درسها را نگاه میکنید و میبینید درسهایی است با مبانی جامعهشناسی و... این درسها چیزی نیست جز درآمدهایی یا مدخلهایی در حوزهی خاص؛ مثلاً جامعهشناسی روستایی و بعد شروع میشوند که مارکس چه گفته و دورکیم چه گفته و بعد تغییرات را میخوانیم و بعد جامعهشناسی انقلاب و...؛ یعنی بیشتر از ۷۰ درصد درسهایی که میخوانیم چیزی جز این نیست. درسهایی که شما مغزتان متلاشی میشود تا این اسامی را یاد بگیرید. هرچند وقتی تدریس میشوند، فرقی با هم ندارند، چون یکسان تدریس میشوند. مهم این است که شما چیزی حدود ۷۰ درصد با مباحثی از این دست روبهرو هستید. بعد کسی که بهعنوان جامعهشناس از این کارخانه بیرون میآید، احتمالاً چه ذهنی دارد؟ ذهن این فرد طوری است که دائم با این مسئله درگیر شده است که یک وضعیتی اجتماعی داریم و در مورد این وضعیت اجتماعی آدمهای مهمی حرف زدند و نظریهپردازی کردند. از آگوس کنت بگیرید تا بودریو تا... بههرحال ما افراد مردهپرستی هستیم و باید این اسامی را بشنویم.
این افراد در مورد وضعیت خاص تاریخی و اجتماعی که بودند تأمل کردند و مطلب نوشتند و حرفهایی نیز داشتند حتی ما با توجه به آنها چیزی که توسعه میدهیم، معطوف به یک وضعیت خاص تاریخی است؛ یعنی جامعهشناس هنگامی که از دانشگاه فارغالتحصیل میشود، علمی که قرار است به آن برسیم، ناظر به آیندهای است که هنوز نیامده است و به زبان بیزبانی میبیند ما هنوز به آن آینده نرسیدهایم. در یک وضعیت آنومیکی هستیم که آن چیزها هنوز هم اتفاق نیفتاده است. مدل پایاننامهنویسی و تحقیقات اجتماعی ما را نگاه کنید، دقیقاً بر همین امر منطبق است. به راحتی نظریهای را برمیداریم و از داخل آن استفاده میکنیم؛ مثلاً پارسونز وضعیت خاصی را توصیف میکند و باقی هم به همین منوال. بنابراین وقتی از متغیرهایشان حرف میزنند از یک واقعیت و از ذهن نظریهپردازیشده استفاده میکنند. ما نیز همان متغیرها را برمیداریم و در کشور خود به کار میبریم.
اشکال چنین وضعیتی چیست؟ پیامدش چیست؟ پیامدش این است که شما دوباره همان آنومی را تشخیص میدهید. برای اینکه اگر هر متغیری را از هر موقعیتی بردارید و بسنجید، فاصلهی زیادی با واقعیت میگیرید. اینکه آن شاخصها و متغیرها و تئوریکها برای خاص آن موقعیت هستند و فاصله به وجود میآید، فاصله را با آنومی توضیح میدهیم. ما هنوز در کشور به شرایطی که آن متغیرها رسیدند، نرسیدهایم. این امر را چگونه توضیح میدهیم؟ به طور مثال بگوییم، تاریخ چگونه است؟ نقطهی مقابل این وضعیتی که توضیح دادم در رشتهی تاریخ است. آن چیزی که انتقال داده میشود این است که از آن تاریخ، مدرنیته نمیتواند بیرون بیاید، از آن سنت، مدرنیته نمیتوانسته است خروج کند. چیزی که ما داریم این است که در گذشته تحولی نداشتیم، بنابراین، مدرنیته نمیتوانسته است در آن نفوذ کند.
نابهنجاری در لحظه حال
استاد جامعهشناسی در ادامه سخنرانی خود بیان داشت: جامعهشناس، درسی که میخواند هنوز نیامده است، تاریخنگار، درسی که میخواند در رابطه با گذشتهای است که هرگز نمیتوانسته است به آینده برسد، چگونه میخواهد تحلیل کند. این وسط لحظهی حالی باقی میماند که یک سوی آن گذشتهای است که قرار است به آیندهای منجر شود که کاملاً متفاوت است. لحظهی حال، این وسط یک لحظهی عجیب و غریب و معلقی است که لحظهی برزخی یا بیهنجاری یا ناهنجاری هم میگوییم. در این وضعیت لحظهی حال، لحظهی غیرقابل توضیح است، لحظهی حال طوری نیست که بتوانیم دلایلش را توضیح بدهیم، چگونه انتظار سیاست اجتماعی داریم؟ بر اساس کدام مدل؟ وقتی دانش اجتماعی و نظام آکادمیکمان با یک وضعیت حال و بیرون از حوزهی تأمل خود قرار دارد، در مورد لحظهبهلحظهاش باید توضیح داد، چون نظمی بر آن حاکم نیست. نه از منظر پوزیتیویستی میتوانیم به آن نگاه کنیم، نه از منظر ارتباطاتی میتوانیم به آن نگاه کنیم. اعتبار لحظهی حال بسیار مهم است، بسیار در مورد اعتبار درس میدهیم و در علوم اجتماعی خود ۳۰ درصد را با این روش پر میکنیم. راجع به قوانین و اعتبار حرف میزنیم، اما همهی آنها هم شوخی است.
آشوب اعتباری ندارد
توفیق ضمن بیان آنکه برای آشوب اعتباری نمیتوان قرار داد، توضیح داد: من در مورد روایی چه باید بگویم؟ در مورد روایی آشوب که نمیتوان صحبت کرد. گزارهای به جای آشوب نمیتوان گذاشت، جز اینکه آشوب است، جز اینکه پدیدهها و آدمها از ما دور هستند. بر مبنای چه چیزی سیاست اجتماعی را تنظیم میکنیم؟ بر مبنای چه چیزی نظام سیاسی را مورد نقد قرار بدهیم؟ ادای عدالت را در میآوریم، با عدالت شوخی میکنیم. وقتی در بسیاری از خیابانهای تهران راه میرویم و بیمارستانها را نگاه میکنیم و میبینیم پر است از شماره تلفنهای فروش کلیه و... لزوماً نباید جامعهشناس باشید، درجهی کوچکی از عقلسلیم کفایت میکند تا متوجه شویم، فاجعه در حال اتفاق افتادن است، نمیگویم چیزی از آمار و ارقام وجود ندارد، توجه شما را به روندی که در آکادمیک ما اتفاق میافتد جلب میکنم. با اتفاقاتی روبهرو هستیم که احتیاج به مفاهیم بسیار پیچیده دارد و دستگاهی نداریم که به ما بگوید چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟
استاد جامعهشناسی تصریح کرد: جامعهای که در حال حاضر در آن قرار داریم، همانی است که مارکس میگوید: هرآنچه سخت و استوار است، دود میشود و به هوا میرود، حال اسم آن مدرنیته است یا چیز دیگری، شما باید چشمهایتان را باز کنید. هابرماس میگوید: چنین وضعیتی از دستگاهی برخوردار است. هابرماس نظامی را در جلوی چشمهای خود دارد که لحظهبهلحظه در حال رصد کردن است. عدهای پوزیتیویستی این کار را انجام میدهند و میگویند ما میتوانیم بر روی جامعه خطکش بگذاریم و میلیمتر به میلیمتر آن را بسنجیم و ببینیم چه چیزی هست. یک عده میگویند اشتباه میکنید و دیدن آنچه که میشود را ناممکن میکنید؛ زیرا در گذشته بیان کردی، همهچیز مانند هم است. اگر رویهی حاکم بر این میلیمترها را تشخیص بدهیم، هر میلیمتری را که پیش میآید، میتوانیم پیشبینی کنیم. آدرنو و باقی، نگاه دقیق و موجز به وضعیت حال میکنند، هر دو تقریر لحظهی حال میکنند، یکی با قاعدهای که در لحظهی حال حاکم است، در گذشته هم حاکم بوده و در نتیجه، آینده را هم پیشبینی میکند. منطقی هم است که لحظهی حال را در مطالعهی انتقادی لحظهی حال بررسی میکند. هر دو بر سر آنکه در لحظهی حال صحبت میکنند، توافق دارند.
وی در پایان این نشست اظهار کرد: لحظهی حال در نگاه هر دو، حلقهی واسطهای است که گذشتهای را به آیندهای متصل میکند. در جایی که با این وقایع روبهرو هستید و طبق نگاه مارکس هر چیزی پایدار است، دود میشود و به هوا میرود، دستگاهی ندارید که لحظات این دود شدن و به هوا رفتن را توضیح بدهد. اما کاری هم انجام ندادیم که توضیح لحظهی حال و گشودن آن به شما شهروندان یک جامعه باشد که چه فاجعهای در حال رخ دادن است، با این وجود شما را به چیزی ارجاع میدهم که قاعدتاً مخالف هستید. در اینجا نظام تولید علم و شکلی از دانش که ادامه پیدا کرده است، امکانی برای کشف حقیقت به وجود نمیآورد و ذهن ما را در وضعیتی نگه میدارد که در سطح بسیار عامیانه و کفخیابانی با هم حرف میزنیم.
نظرات مخاطبان 0 2
۱۳۹۲-۰۹-۰۷ ۱۵:۲۲حمید 0 3
۱۳۹۲-۰۹-۲۵ ۰۹:۰۲عرفان 0 3